محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 4 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

5 تا دست 5 تا چشم

دیگه دست از عدد 2 برداشتی تا الان هرچی می خریدیم حتما باید دوتا می خریدیم اما تازگی ها علاقه شدیدی به عدد 5 پیدا کردی و مایل هستی دیگه به جای دو تا از همه چیز 5 تا داشته باشی به عنوان مثال روز 26/8/92 بهم گفتی کاش من 5 تا دست داشتم گفتم مامان 5 تا دست می خوای چیکار ؟؟؟؟ گفتی می خوام باهاشون کتاب بردارم خودکار بردارم غذا بردارم  (البته این شد 3 تا و من نمی دونم با دوتا دست دیگه می خوای چیکار کنی) دوباره همون روز بهم گفتی کاش من 5 تا چشم داشتم !!!!!!!!!!!! با گفتم 5 تا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! می خوای چیکار ؟؟؟؟ گفتی باهاشون همه جا رو می دیدم . ...
9 آذر 1392

میگه بیا شب و روز منو نگاه کن

25/8/92 امروز با زرنگی تمام به جای اینکه ازم بخوای برات سی دی بن تن رو بذارم گفتی   مامان این بن تن بدجنس هی شب و روز میگه بیا منو نگاه کن     این روزا زیاد کرم می زنی به دست و صورتت یه بار به من گفتی بهم پنبه بده گفتم می خوای چیکار؟؟؟؟ گفتی می خوام پوستمو که کرمی شده  تخلیه کنم   . من نمی دونم این واژه ها رو از کجا میاری !!!!!!!!!   سه شنبه 21/8/92 در پارک ایمان جنوبی شیراز                            حالتهایی که دوست د...
25 آبان 1392

روزگاری که برما گذشت

راستشو بخوای این مدت که نتونستم برات خاطراتت رو ثبت کنم دلیلش خودتی تا من میام سمت کامپیوتر می دوی و میای میگی بن تن برام بذار هردفعه بیشتراز صدبار یه قسمت از بن تن بیگانه تمام عیار رو می بینی و سیر نمی شی القصه اینکه من نمی تونم خاطراتت رو ثبت کنم و دست و پا شکسته این خاطرات رو توی تقویمم ثبت می کنم و سر یه موقع خاص مثل الان ثبت وبلاگت می کنم روز پنج شنبه 16/8/92 قصد داشتم برم اداره  تا مدارکم رو بابت یه بخشنامه تحویل بدم اول صبح کلی منو اذیت کردی که پیراهن شلوار مشکی می خوام هرچی پیراهن شلوار جورکردم راضی نشدی و اینقدر جیغ زدی و گریه کردی که بالاخره داد من بیچاره...
20 آبان 1392
1